از لاهیجان تا کمبریج ،از استیج های سیرجان و
زاهدان و کرمان و تهران تا موزۀ خانۀ هندل و خانۀ جیمی
هندریکس ...
و از صدا و سیمای ایران تا لیست بهترین های موسیقی چَنِل ویی ( کانال ویی) و ...
سال آخر پروژۀ تحقیقاتی سه سالۀ مقطع فوق دکتری دانشگاه کمبریج است با موضوع
روش های آهنگسازی که بر اساس متدهای بداهه، مثل قصه گویی، نقالی، بداهه نوازی
موسیقی ایرانی و غیره بنا شده است. سی سال دارد و دنیایی از علم و تجربۀ
موسیقاییست. چند ماه پیش بود که از طریق فیس بوک به برنامه اش در لندن دعوت شدم و
تبلیغ برنامه اش را بر روی صفحۀ فیس بوک گروه موسیقی ام گذاشتم. آنقدر واکنش هایش
انسانی و به دور از گره بود که بی هیچ شناخت قبلی برایش پیغام دادم و عذر خواستم
که همان شب برای کنسرت دیگری دعوت دارم.
هرچند که بعد از گفتگو با وی آرزو می کردم
که ای کاش فرصت دیدن برنامه اش را از دست نداده بودم.
پس از گفتگو با وی، به گمانم حسین بی هیچ شکی یکی از سرمایه های
ملی ایران در عرصۀ موسیقیست و این گفتگو بی تردید برای من حادثه ای خوشایند بوده.
از لاهیجان تا کمبریج ،از استیج های سیرجان و
زاهدان و کرمان و تهران تا موزۀ خانۀ هندل و خانۀ جیمی هندریکس .
و از صدا و سیمای ایران تا لیست بهترین های
موسیقی چَنِل ویی ( کانال ویی) و ...
آنچه می خوانید مصاحبۀ من است با حسین حدیثی
موسیقی دان، آهنگساز، نوازنده، نویسنده، مترجم و محقق ایرانی تبار ساکن بریتانیا
دایی اش امیر جمشیدی سال هاست که به ساختن سه
تار در لاهیجان مشغول است و در ساخت و تعمیر سازهای دیگر هم دستی دارد. دایی دیگرش
اما نوازندۀ سنتور است. پدر بزرگ تعزیه می خوانده و پدرش که استاد ریاضیست، در
کنار پدربزرگ از کودکی در تعزیه ها نقش بازی می کرده. مادرش هم عاشق موسیقیست و او
هم مدرس ریاضیات و بزرگ شدۀ خانواده ای اهل هنر. پدر بزرگ های مادرش یکی مؤذن بوده
و دیگری هم سازندۀ آلات موسیقی در همان لاهیجان، و به قول حسین بزرگ شدن در چنین
خانواده ای فرصت علاقمند شدن به موسیقی را به او نمی دهد و او رسما با موسیقی به
این جهان پا گذاشته است.
شش ساله
است که تصمیم می گیرد وقتی بزرگ شد نویسنده و پیانیست شود. برایم می گوید که چگونه
در شرایط جوی آن زمان با ترس و لرز و پنهانی خانواده کیبوردی برایش تهیه می کنند.
حسین می گوید که با وجود سن کم، خوب به خاطر دارد شبی را که منتظر می مانند تا
تمام مغازه ها تعطیل شوند و پنهانی به همراه آقایی که کیبوردی برای فروش داشته به
فروشگاهش وارد می شوند و آقای فروشنده کیبوردی را از لای پتو در می آورد وبه آنها
می فروشد. حسین با کیبوردی پیچیده لای پتو فورا سوار اتومبیلی می شود تا مبادا کسی
ساز را ببیند.
پنج سالی را در لاهیجان با معلم خصوصی به
فراگیری پیانو می گذراند و یازده ساله است که خانواده اش به تهران مهاجرت می کنند.
با زندگی در تهران فصل تازه ای از زندگی موسیقایی اش آغاز می شود و حسین در کنار
رضا گندمی، ویلن به دست می گیرد. ویلنی که با آن بعد ها به سرزمین های مختلف سفر
می کند و روی استیج می رود.
شاگرد سیاوش ظهیرالدینی می شود. استادی که به
گفتۀ حسین درک صحیحی از اسلوب نوازندگی را به او آموزش داده و بسیاری از ویلنیست
های ارکستر سمفونیک تهران به نوعی روزی شاگرد وی بوده اند.
همزمان با فراگیری ویلن به آموختن پیانو نزد
اساتیدی چون آقایان شریف، امان اللهی و آندره مرادیان می پردازد که امروز وقت هایی را که نمی خواهد
صرفا روی دفتر نت آهنگسازی کند، پشت پیانو می نشیند.
با ورود به دورۀ دبیرستان برای یادگیری موسیقی
اصیل ایرانی ساز سه تار و تار را انتخاب می کند و به تحصیل ردیف های موسیقی ایرانی
می پردازد. همین موقع است که برای کلاس های کنترپوآن، هارمونی و غیره ثبت نام می
کند و اصول آهنگسازی را از کامبیز روشن روان می آموزد. او با احساسی خاص قید می
کند که "اصول آهنگسازی را از آقای روشن روان یادگرفتم" ،هرچند اضافه می
کند که آهنگسازی چیزی نیست که بتوان آن را یاد گرفت، آهنگسازی را می شود تمرین
کرد.
دانش آموز دبیرستان است و بیشتر روزهای هفته اش
با کلاس های موسیقی بعد از مدرسه پر شده. در ارکستر آقای جوادی ویلن می نوازد و
همراه گروه های موسیقی زیرزمینی تهران گیتارالکتریک، ویلن و کیبورد. برایم می گوید
که گیتارالکتریک را با بهنام طالب پور فرا می گیرد و با پایان دوران دبیرستان
اولین قطعه اش را برای کوارتت زهی به سبک مُدال می نویسد." در این دوران هرچه
کتاب در باب کنترپوآن و هارمونی در تهران
پیدا می شد خوانده بودم و آن دوران برایم دوران یادگیری فشرده بود."
یادآوری می کند که همین زمان است که در روزنامه
های بسیاری از جمله نشاط، بهار،
عصرآزادگان، صدای عدالت و به طور کل روزنامه های دوی خردادی به عنوان خبرنگار
موسیقی فعالیت دارد. مقاله و آنالیز آلبوم می نوسید و چند مصاحبۀ خوب نیز داشته
است و همین زمان است که در کانون نشر علوم، سه کتاب در رابطه با کامپیوتر ترجمه می
کند و نیز کتابی در رابطه با آهنگسازی با کامپیوتر به صورت ترجمه و تالیف دارد.
با پذیرش
دانشگاه، عازم کرمان می شود و در رشتۀ مهندسی کامپیوتر (نرم افزار)، آغاز
به تحصیل می کند. تمام سازهایش را با خودش به کرمان برده و خیلی زود کلاس های
تدریس موسیقی اش را برپا می کند. حسین می گوید با بیش از شصت خواننده ی خوب در
گروه کُر دانشگاه کار می کرده و دوره های تئوری و سلفژ داشته. دورۀ ریاست جمهوری
محمد خاتمی است و فضا برای موسیقی دانان و اجراهای زنده بازتر از گذشته و به این
ترتیب گروه موسیقی پاپ راکِ مهتاب تشکیل
می شود. در کنار علی شیخبهایی و امین استاد، محمد امیر امیری خوانندۀ گروه، که
صدایی گرم و تنور دارد و متاثر از فریدون فروغی آواز می خواند، بچۀ زابل است همین
سبب تورهای گروه مهتاب (که بعد ها با تغییر یکی از اعضای گروه به هامون تغییرنام
می دهد)، در شهرهایی از جمله سیرجان، رفسنجان، زاهدان، کرمان و غیره می شود و به
این ترتیب حسین با سازش دور ایران برنامه اجرا می کند.
در کرمان است که او با ساویک قازاریان، رهبر
ارکستر صدا و سیمای کرمان آشنا می شود و از وی به عنوان استادش در آهنگسازی و
نوازندگی یاد می کند. در ارکستر صدا و سیمای کرمان سولیستِ ویلن یا به عبارتی
ارکستر مایستر می شود و همراه ارکستر در اجراهای بسیاری شرکت می کند.
همراهی اش با گروه هامون (مهتاب) در یکی از
اعیاد مذهبی در استودیوم سرپوشیده ای در کرمان که در حدود 5000 تماشاچی داشته به
عنوان پر مخاطب ترین اجرایش در ایران عنوان می شود.
با شناختی که از حسین دورادور به دست آورده ام،
روحیۀ متواضع و مردمی اش، برایم کاملا قابل درک است که چگونه در شهرستان ها گروهش
با استقبال گرم دانشجوها روبرو می شده و از دید خودش یکی از زیبا ترین خاطرات
تورهایش را از بچه های دانشجوی شهر زاهدان دارد.
یکسال و نیم از حضورش در کرمان گذشته که برای
ادامۀ تحصیل رشتۀ کامپیوتر راهی مالزی
جزیرۀ پیننگ می شود و در آنجا به همراه برادرش رضا که نوازندۀ بیس است و دوست
مشترکشان امیرکنعان کاشفی گروه موسیقی سیزیف را تشکیل می دهند.
که فضای
موسیقایی اکسپریمنتال راک، سایکدلیک راک و تاحدودی فضایی متاثر از C.Z.F
پینک فلوید دارد، به مدت سه ماه در چارت بهترین
های کانال ِ ویی دوم و در چارت بهترین های متالِ کانال ِ ویی اول می شود.
و به قول
حسین "در آن دوران فضای ترَش متال رو خیلی دوست داشتم" .
با پایان لیسانس کامپیوتر به پیشنهاد رئیس
دپارتمان موسیقی دانشگاه ملی مالزی که سطح دانش موسیقایی حسین را بالاتر از مقطع
فوق لیسانس آهنگسازی دانشکده اش می بیند، برای دانشگاه های اروپا اقدام می کند و
با وجود عشقی که به زندگی و تحصیل در اِدینبرا ( به قول حسین پاریسِ بریتانیا)
داشته به سبب پذیرش گرفتن از استادی به نام مایکل فینیسی که بریتانیایی ها او را
در آهنگسازی سرمایۀ ملی می دانند، حسین راهی سَوت هَمپتن می شود.
در دورۀ فوق لیسانس جدا از کار با فینیسی با سه
استاد دیگر به نام های مایکل زِو-گُردُن ، اندروفیشر و مَتیو اِسکات که آهنگسازان
برجسته ای بودند کار می کند .همراه با مایکل فینیسی بر روی آهنگسازی براساس متدهای
بداهه که در آن زمان دغدغۀ اصلی اش بوده کار می کند و با ادامۀ آن در دورۀ دکتری و
کار بر روی رباعیات خیام، کتابی می نویسد از مجموعه تحقیقاتش بر روی فرم رباعی (
" که از نظر ضربی و فرم، چهار مصرع دارد و اینها چه امکانات آهنگسازی در
اختیار آهنگساز می گذارد و غیره " )
از زمان حضورش در بریتانیا تا پایان دورۀ دکتری
که 4 سالی به طول می انجامد ،حدود 26 قطعه برای کنسرت هایی می نویسد.
همراه با 4 آهنگساز دیگر گروهی به نام اُلا را
تشکیل می دهد که بعد ها اُلا به
تغییر
نام می دهد . After the rain
همراه با گروه بر استیج های مختلفی از جمله هندل
هوس میوزیم ( خانۀ جیمی هندریکس) کنسرت
اجرا می کند. نیز همزمان موسس گروه دیگری به نام اِیس است و همچنین ارکستر
را به
عنوان ارکسترمایسترهمراهی می نماید.SUSO
از اواخر دورۀ دکتری تصمیم می گیرد بیش از هرچیز
به آهنگسازی بپردازد. وارد مقطع فوق دکتری می شود و به شهر کمبریج نقل مکان می کند
و تحقیقاتش بر روی نقالی وقصه گویی از دید
موسیقایی آغاز می شود.
حسین این سوژۀ تحقیق را ادامۀ طبیعی تحقیقات
قبلی اش می داند." اتفاقی که می افتد این است که من از اون متدها یا آهنگسازی
که از موسیقی دستگاهی و موسیقی محلی نشأت گرفته ،کم کم نگاهم را گسترده تر می کنم
و نگاه می کنم به تمام متدها، مثلا از مادری که لالایی می خواند تا کسی که نقش
شِمر را در تعزیه اجرا می کند، اینکه چطور با کلام و قسمتهای مختلف داستان باید در
لحظه تصمیم بگیره که از نظر موسیقایی چکار کند. به عبارتی داستان برایش فرم را
تعیین می کند".
که نتیجۀ اینها شد نوشتن بالۀ ضحاک که چند ماه
پیش با کمک مرکز شاهنامۀ کمبریج که از اعضای اصلی آن هستم و کمک چند نهاد دیگه از
جمله :
AHRC (art and humanity research
council) , UKIFF, IRAN HERITAGE FOUNDATION
توانستیم روی صحنه اجرایش کنیم و در حال حاضر هم
در حال نوشتن چند بالۀ دیگر براساس متون کهن فارسی از جمله آثار وحشی بافقی و
نظامی گنجوی هستم.
از همسرش می پرسم، پگاه سلیمی بانوی هنرمندی که
تقریبا در تمام پروژه ها همراه حسین فعالیت دارد. حسین برایم می گوید که آشنایی
شان بر می گردد به زمانی که او در دانشگاه شهید باهنر کرمان تحصیل می کردو پگاه در
تئاترشهرِ تهران طراح لباس و صحنه و نیز مجری چند برنامه در تلویزیون جمهوری
اسلامی بود. "همان سال هایی که در مالزی بودم باهم ازدواج کردیم و پس از آن
تقریبا هیچ پروژه ای نبوده که پگاه همراهم نبوده باشد".
هر سال پگاه برای تهیه ابزار آلات ولباس های ایرانی،
سفری به ایران دارد. در جمعه بازارها و عتیقه فروشی ها برای تهیه اسباب صحنه، از
کلاه خود و زره تا پارچه هایی با طرح های ایرانی و غیره، پگاه ایران را با خود به
انگلستان می آورد و فرهنگ ایران رابر روی صحنه در کنار همسرش به مردمی از سراسر
جهان معرفی می کند.
فضای امروز موسیقی ایرانیان لندن به گفتۀ حسین
،فضای نیمه بیمار وبسته ایست که درها را به روی خود بسته و مدام خود را تکرار می
کند . فضایی که نمی خواهد رشد کند، نمی خواهد بیشتر از آنچه بیست سال پیش می
دانسته بداند.
از او می پرسم که آهنگسازی امروز ایران را چگونه
می بیند؟
از نگاه حسین در ایران استعداد فراوان و منابع
بسیار محدود اند. کتاب های تاریخ آهنگسازی نرسیده به قرن بیست به پایان می رسند.
نسخۀ نت های قطعات مدرن در ایران نیست و دستیابی به منابع دشوار است. حتی در
دانشگاه های موسیقی هم موسیقی معاصر گم می شود.
نیز اینکه ایرانی ها عادت به ثبت آثار موسیقایی
نداشته اند و همیشه بداهه نوازی مرسوم بوده از نواقص دیگر آهنگسازی ایران است. به
گمان او حتی امروز هم اکثریت مردم ایران آهنگسازی را حرفه نمی دانند.
ثبت نکردن وقایع در ایران سبب گم شدن هویت
تاریخی گشته. او برایم مثال می آورد که " برای مثال اینجا در بریتانیا حتی
اینکه چه کسی اولین بار یک سنگ را فلان اندازه پرتاب کرد ثبت شده است، اینجا تمام
رکوردها ثبت می شوند، اما در ایران ما چنین فرهنگی نداریم. موسیقی ما هم شکل بداهه
دارد و از لحاظ تاریخی نیازی به ثبت موسیقی، نت نویسی و به وجود آمدن آهنگسازی
حرفه ای احساس نشده است. در بداهه نوازی، آهنگساز خودِ نوازنده یا خواننده است. در
نتیجه وقتی هم که کنسرتی برگزار می شود، برعکس اینجا که اول نام قطعه می آید بعد
نام ارکستر یا نوازنده، در ایران می شنوی که فلانی می نوازد، چون شخصیت موسیقایی و
آهنگسازی، دیگر درون قطعهای که قبلا نوشته شده باشد نیست، بلکه در بداهه سرایی
نوازنده نهفته است. او در لحظه، در حال آهنگسازی است".
مصاحبۀ
سارزواره ای با حسین حدیثی موسیقی دان، آهنگساز، نوازنده، نویسنده، مترجم و محقق
ایرانی تبار ساکن بریتانیا
برای اطلاع بیشتر از آلبوم ها، آثار و برنامه
های هنری حسین حدیثی می توانید به لینک های زیر مراجعه نمایید :
فهرست آثار: www.hosseinhadisi.com
پروژه تحقیق فعلی: http://www.mus.cam.ac.uk/directory/hossein-hadisi
https://www.facebook.com/hosseinhadisi
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر