۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

مصاحبهء سارا زواره ای با حمیدرضا شعبانی٬ موسیقی دان و خوانندهء اُپرا از شهربولزانو- ایتالیا










آن زمان که کودک بودم آدمها دغدغه های زندگیشان از جنسی دیگر بود.زمان جنگ بود و کسی به دنبال کشف استعداد موسیقی و یا غیره در یک کودک نبود .هرچند مادرم هرگز مخالفتی با فراگیری موسیقی نداشت ولیکن فضای بسته ای بود.





 در خانواده ای مذهبی اما روشنفکر بزرگ شده ام و بیشتر از هرچیز تاکید خانواده بر حفظ احترام افراد بوده است. دایی ام صدای خوبی داشت و من در کنار او خوب گوش دادن موسیقی را فراگرفتم و چون او بیشتر از سایرین در دوران کودکی مشوقم بود ٬آنچه گوش می دادم بیشتر موسیقی سنتی ایران و خصوصا آثار استاد شجریان بوده است. گاه همراه با پسر دایی هایم که یکی سنتور و دیگری تمبک می نواخت بزم های خانوادگی داشتیم و من بدون آنکه هنوز دستگاه های موسیقی ایران را بشناسم اشعار حافظ را بداهه خوانی می کردم. 

اما  تاثیر گذارترین فردِ دوران کودکی و نوجوانی ام خصوصا در زمینهء موسیقی خاله ام اعظم کیان مهر بود که همیشه به تواناییِ هنریِ من اعتقاد و باور داشت و در آن زمان که من غرق موسیقی سنتی بودم و هیچ از اُپرا نمی دانستم ٬مرا به خواندن اپرا تشویق می کرد. وی هنرمندبود و گاه پیش می آمد که ساعت ها  آکاردئون می نواخت و با هم آواز می خواندیم.

 خیلی کوچک بودم که پدرم از دنیا رفت و از همان روز خاکسپاری فهمیدم که باید مردی محکم باشم و روی پای خودم بایستم. امروز وقتی به گذشته و آنچه در زندگی ام رخ داده و تمام مسیری که پیموده ام نگاه می کنم ٬ می بینم که تمام آنچه رخ داده سبب شده که من امروز این فرد و در این نقطه از زندگی باشم.

آنچه می خوانید مصاحبه ام است با حمیدرضا شعبانی٬ موسیقی دان و خوانندهء اُپرا از شهربولزانو ِ- ایتالیا





به گمانم پانزده ساله بودم که برای نخستین بار صدای پاواروتی را در یک نوار ویدئو شنیدم و با آنکه زبانش را نمی دانستم شیفتهء احساس و هیجانی شدم که در صدایش بود. آن زمان منابع چندانی در دسترس نبود و مثل امروز نبود که بتوانی هر اثری را که می خواهی از طریق اینترنت بدست بیاوری ٬با این حال گاها از طریق خاله ام که مادرجون خطابش می کردم آثار کلاسیک به صورت نوار کاست به دستم می رسید و اینگونه تا حدی با این موسیقی آشنایی داشتم. 



هجده سالگی علی رقم پذیرش در رشتهء مدیریت بازرگانی ٬راه سربازی را پیش گرفتم تا بتوانم زودتر وارد بازار کسب و کار شوم.بعد از خدمت سربازی نیزدو سالی در رشتهء حسابداری مشغول به تحصیل شدم و بنا به خواست مادرم که خودنیز کارمند بانک بود٬ به استخدام بانک در آمدم.

 رویای موسیقی همیشه در سرم بود و نمی توانستم خواسته ام را نادیده بگیرم. آرزویم بود که بتوانم پیانو بنوازم ولیکن تا آن زمان نخواسته بودم که هزینه ای را بر شانه های مادرم که خوانوادهء پنج نفرهء مان را به تنهایی حمایت می کرد٬تحمیل کنم. این بود که با استخدام در بانک و آغاز کاربا اولین پس انداز برای خود پیانویی تهیه کردم. آن زمان برای فراگیری تکنیک های آوازپاپ با مهرداد کاظمی کار می کردم٬ که امروز بعد از شناخت دنیای بزرگ تر موسیقی و روابط ٬ به نظرم یکی از صادق ترین افرادی بوده که افتخار شاگردی اش را داشته ام. هرچند پیش از آن چند جلسه ای را با آقای فیاضی آواز سنتی کار کرده بودم. 

از طریق مهرداد کاظمی با دکتر مهدی شمس نیکنام آشنا شدم تا درسهای تئوری موسیقی٬هارمونی٬سبک شناسی موسیقی و سلفژ را با او بیاموزم . نزدیک به سه سال شاگرد دکتر نیکنام بودم و همچنین نزد استادی به نام نیلوفر فلاحی درس پیانو می گرفتم تا آنکه با شهاب الدین و آربی قریبیان نوازندهء دودوک و ساکسفون آشناشدم و بعدها از طریق آنها به  هاسمیک کاراپتیان ٬خوانندهء اهل ارمنستان ٬ معرفی شدم. 

زمانی که به هاسمیک  معرفی شدم ٬خوانندهء کُر بودم ٬با این حال همیشه آرزویم بود که به عنوان سولیست روی استیج بروم.

خانم کاراپتیان ٬تنها کسی بود که خودش دانش آموختهء آکادمیک ِ آواز کلاسیک بود و روی استیج  اپرا اجرا کرده بود. از دید من که امروز به طور حرفه ای در کشوری که خاستگاه اپراست ٬ بر روی استیج های مختلفی اپرا اجرا می کنم٬ زمین تا آسمان تفاوت است بین کسی که صرفا تکنیک های خواندن آواز کلاسیک را می داند ٬با کسی که روی استیج هماهنگ با رهبر و ارکستر و با توجه به خواست کارگردان ٬با آن همه گریم و پوشش خاص اپرایی را برای مردم ٬اجرا می کند.

هاسمیک کاراپتیان تاثیر بسزایی بر سرگذشت آوازی من داشت و اعتماد وی به توانایی ِ من کمک کرد تا با اولین اجرای سولو در تالار رودکی باهمراهی پیانیست بسیار عزیزی به نام بهروز بختیاری ٬نقش خودم را به عنوان یک خواننده کلاسیک جدی تر بگیرم و مصمم تر از پیش تمرین و فعالیت داشته باشم. هاسمیک هر از گاهی اساتیدی را از کشورهای اروپایی به ایران دعوت می کرد تا تکنیک های  آوازی شاگردانش را که توان سفر به خارج از ایران برای فراگیری بیشتر نداشتند را با دانش روز دنیا پیش ببرد. و به این ترتیب بود که طی این مَسترکلاس ها من با پروفسور ژاسمن که خواننده ای اهل فرانسه بود آشنا شدم و از جانب او تشویق شدم تا اگر اپرا دغدغهء جدی در زندگی ام است برای فراگیری بیشتر آن به خارج از ایران سفر کنم.


انگیزهء سفر به ایتالیا و تحصیل اپرا در کشوری که زداگاه اپراست در من قوی تر شد و شروع کردم به فراگیری زبان ایتالیایی. در این میان  از طریق هاسمیک  ٬هر از گاهی در سفارت خانهء برخی کشورها ٬گاها در کلیساها و انجمن های فرهنگی هنری سفارت خانه ها اجراهایی داشتم و به همراه وی و بصیر فقیه نصیری ( پیانیست) به تمرین می پرداختم تااینکه بعد از ایفای نقش  در فیلم شبانه روز به کارگردانی کیوان علی محمدی و امید بنکدار   برای تحصیل در کنسرواتواری در شهر بولزانو عازم ایتالیا شدم. برای پذیرفته شدن در کنسرواتوار مونته وردی٬ در امتحان ورودی شرکت کردم و با پذیرفته شدن تحصیل آوازم را پی گرفتم. بعدها از طریق یکی از همکلاسی هایم با پیانیستی آشنا شدم که مدتی نیز برای پاواروتی به عنوان همراه ساز نواخته بود . انریکو جلورا که آشنایی با وی در تمرینات اپرای L'occasione fa il ladro اثر رُسینی٬ سبب معرفی من به استاد ویتو برونتی شد.


استاد برونتی از اساتید برجستهء آواز کلاسیک در ایتالیاست که شاگردان بسیار موفقی را در سالیان تدریسش تربیت نموده. شاگردانی که امروز هر کدام برای خودشان اسم و رسمی دارند و در سراسر جهان در عرصهء اپرا فعال هستند.
شرکت در کلاسهای برونتی و رفته رفته شکل گرفتن رابطه ای دوستانه میان او با من ٬ دعوت هایش از من در شب نشینی هایی که اکثرا خوانندگان بسیار موفقی به آن ها دعوت می شدند سبب شد تا یک اینکه بتوانم  نحوه ء آواز خواندن چنین خوانندگانی را از فاصله ای بسیار نزدیک شاهد باشم و دیگر اینکه بتوانم روابط بسیار خوبی در دنیای اپرا ایجاد کنم.




تا اینکه در کنسرواتوار با استاد تئاتری به نام خانم سیچیلیانی و همسرش استاد مانفردینی آشنا شدم و توانستم با تشویق های او خودم را بر روی استیج بیش از گذشته باور کنم.




بعداز آن نیز با استادی به نام  استفانو انسلمی آشنا شدم که به گمانم آمدن وی در زندگی موسیقایی ام توانست بسیاری از نقاط سردرگم را بهم پیوند دهد و جایگاه دقیق و روشنم را در موسیقی آوازی به من معرفی کند. اینکه دقیقا بدانم صاحب چه صدایی هستم و چه رپرتوآرهایی را باید دنبال کنم. وی بعد از عمری سردرگمی دقیقا به من گفت که تو یک باسِ پروفوندو هستی.
از لحاظ تحصیلی در حال حاضر در مراحل پایانی دورهء کنسرواتوار هستم و با ارائهء تِز پایان تحصیلم که اختصاصاً در رابطه بااپرای ارنانی از جوزپّه وردی است ٬فارغ التحصیل خواهم شد و بعد از آن هم هدف اصلی ام اجرا و روی استیج بودن است.


در پایان از حمیدرضا می پرسم که فضای امروز موسیقی کلاسیک (غربی) ایران را چگونه  می بیند؟
فضایی که در ایران شاهدش هستم ٬امیدوارکننده است٬ چنانچه بچه ها در ایران اپرای جانس کیکی را روی صحنه بردند و شنیده ام که اپرای دیگری نیز بناست به زودی به روی صحنه برود.
حضور خوانندگان زن در این اپراها خود نیز تغییر بزرگی را در شرایط اجرا در ایران نشان می دهد. با این حساب می شود امیدوار بود که با شکل گیری و سازمان دهی تشکیلات مناسب ٬در آینده شاهد روی صحنه رفتن اجراهای خوبی باشیم.


آیا برنامهء خاصی برای آیندهء حرفه ای ات در ایران نیز داری؟ 

بدون شک خیلی مشتاق ام تا بتوانم آنچه  راکه در این سال ها آموخته ام با خود به ایران ببرم تا اگر می تواند کمکی برای آنهایی که مشتاق یادگیری هستند باشد دانسته هایم را با بچه های ایران تقسیم کنم.




مصاحبهء سارا زواره ای با حمیدرضا شعبانی٬ موسیقی دان و خوانندهء اپرا از شهربولزانو -ایتالیا

لینک فیس بوک حمیدرضا شعبانی

                                                            https://www.facebook.com/hamidreza.shabani.5

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر